Poesie in persischer und deutscher Sprache “Mit den Gedanken der Reinen“
Als Schriftstellerin in Hannover stehe ich für die reine Sprache der Worte. Meine Bücher und Texte berühren die Herzen und lassen Ihre Gedanken fliegen. Tauchen Sie ein in meine Welt der Geschichten und Inspirationen.
Sprache ist die klare Wahrnehmung und Ausdrucksform des Herzrhythmus des Jahrhunderts, dessen Kern im Stammhirn liegt. Das Stammhirn wurde ursprünglich erschaffen, um sicherzustellen, dass Sie essen, wenn Sie hungrig sind, und atmen, wenn Sie Sauerstoff benötigen. Welche Wörter und Botschaften entstehen, hängt von der Materie, der Temperatur und der Umgebung ab. Je kälter es wurde, desto deutlicher sprachen die Menschen, so dass sie sich nur einmal wiederholen mussten, je geselliger sie durch das Trinken wurden, desto mehr Sinn fanden sie und je grausamer sie wurden, desto undeutlicher in Gefühlen wurde es und sie verwendeten weniger Wörter. All dies machte uns aus Sprachen zu unserer Ehre und Würde, denn durch Leid, Freude und Umgebung verhärtete sich die Aussage in seiner Bedeutung Mensch zu sein. Gott hatte Herrn Adam in Sri-Lanka nur die Namen der Dinge beigebracht, und so entstand die Schwerkraft, abhängig von der Bewegung der Lebewesen und davon, wer seine beste Präsenz gefunden hatte.
داستان اسم تُكتَم و یا تَكتُم: تکتم اسم دختر پادشاه روم بودند و در این دنیا بزرگترین دختر ابراهیم هستم، که در قرآن کریم پادشاهی نیز به پدرم و آل ابراهیم داده گشته است. تکتم در خواب امام عسکری (ع) را می بینند و بهشان گفته می شود؛ که ایشان چند تا خواستگار خواهند داشت و وقتی آنها آمدند و از پدرشان خواستگاری کردند، آن پسر ها خواهند مرد و بعد به تکتم می گویند؛ که لباس کنیزی بپوشند و همراه شوند، تا که ایشان را به بغداد بیاورند. سپس ما می آییم و شما را از آن طرف که کنیزان را می فروشند، می خریم و در آخر مادر امام زمان (عج) حضرت تکتم بودند و نام ایشان به نرجس تغییر داده گشته است. تا جایی که من می دانم، اسم فرانسوی قدیمی است و اسم مادر امام رضا (ع) می باشد. خیلی از دخترها به حرمت پاک امام رضا (ع) و نامادری ایشان، در مشهد مقدس به این نام هشیار هستند. تَكتُم به معنای؛ پاک، پوشیده و بی گناه است و از زبان عربی شاغل می گردد، که در قرآن نیز بارها نامیده گشته است. تُكتَم كلمه فارسی آن اسم است، به معنای زن ثروتمند است، که صاحب اسرار نامیده می شود.
درب یک دانه گندم بلبلک شاد سخن گشت،
مه گشاد و جان خود را ستین نوک و نان گشت،
سر بر افروزش زبان گشاد شکرپاشان،
درب آغوش پرور خوش آیند این همین تکه نان،
غم مکرد و صدا را بداد درب گشایش آسمان،
سپس بلبلک تاج سر خود کرد کمتر آسود نان،
بگشاد آسمان را ز زمین و اوج این مکان،
خداوندش آهی مدید درب صدای بلبلک،
کنان بدادش راز را هم ز خود بر عطر سنبلک،
این همین عطر گُل است که بلبل هم خواهان سخن گشت،
شکر دانه داد و بر دُر و زَر اوج مکان گشت.
جام رطب شیرین و ترد و بی نظیر است،
شبح عالی را جباة یاسمن غیر غیر است،
دادگاه دهان را چو همانند یک تكه قند سیر است،
شب سرا شادی سرا دندان مستی را گشا،
آسمان شطب برگ ها را روی همان صوت صدا،
فرد لایق چو خرما را ز نخلی بر بچید،
دندان پیر هم جوان گشت و درب شِكَر دوید،
تلع مستی چو همانند یک دانه خرما بماند،
بدان کز آشنایی خرما دانه هم درب لانه خود بخواند،
سپس خرما را بگفتا ز اِرَم درب غرور و فرمایش،
چم مکرد و بگشت سپس محتاج خدای آفرینش.
سه گزاره جادویی اشهد: ارکان لطف از خداوند عز و جل، یافتن در بین جماعت از طریق حضرت محمد (ص) و قدرت از امیر المومنین (ع) می باشند. همه ما سه حس داریم، که بر دیگران برتری دارند، حس اول بویایی مسلمان است، که باید به دلیل گناه بخشیده شود و به ارکان لطف خداوند متعال درب درخواست از ایشان، بخشش هم نیز بعد از نماز خواهد آمد. حس بعدی شنوایی برای یافتن در بین جماعت است و این از طریق حضرت رسول (ص) اجراء می گردد. سپس حس بینایی ما بابت چشمان امیر المومنین (ع) بی نظیر است، زیرا همه و همه از نور چشمان ایشان هستند. این سه حس ذهن و روح را هماهنگ می سازند و بعد هر شخصی از طرف خودشان و از حنجره خود پاسخ خواهند داد و اشهد را وصف خواهند کرد. این سه رکن بدن را بخشش می نامم. به این معنی است، که اگر اجازه دهید و خواهش کنید، بر شروع کمک و کمک همیشه وجود خواهد داشت.
Von der Psychischen Kausalität bis zu den Ordnungsparametern
-Kraft der Schöpfer und die Heilungsprozesse,
-Fluss entgegen gesetzt des Stroms und Harmonie beim Glauben,
-Erwecken der inneren Kraft um den Kern,
-Realität & Rehabilitation nach dem Erwecken,
-Zufriedenheit und Entdeckung nach der Dankbarkeit.
Wenn der Tropfen das Meer fühlt, wenn dann das Licht sich auf die Dürre Stürmt, wenn die Lieder durch die Stämme führt, wenn die Familie dann mit der Liebe bemüht, sodann ist die Wahrheit schmeidig, entzückend und strahlend berührt. Der Schmerz sich sodann frei macht, quer durch das Lichte hinauf und hinunter bemannt, sich die Adern der Erdreich über alles für sich benannt, dann ist wieder der Anfang der das Ende hinaus auf sich bannt. Die Natur den Drehzahl hoch schraubt, die Menschenfülle immer in seiner Richtung bemannt, sodann ereilte das Licht wieder, die die Sonne der Mond mahnt.
خداوند متعال در سوره مبارکه تکویر همواره می فرمایند: سرآغاز گفتار نام خداست.
سرانجام آید زمانی ز راه، که خورشید گردد سراسر سیاه. شود اختران نیز تاریک و تار، نماند دگر کوه ها را قرار. رها می نمایند مردم همه، شترهای آبستن از واهمه، همه جمع سازند یک جا و هوش. ز تف هفت دریا بیاید به جوش. بگردند هم مسلحان همنشین، شود هر که با هم ترازش قرین. بپرسند ز آن دخت زنده به گور، که کشدیدشان با چه جرمی به زور. شود نامه ها باز در آن زمان، ز جا کنده گردد بلند آسمان، کشد شعله دوزخ تنور کنان، به نیکان نشان داده گردد جنان. همه کس بداند چه آورده است، اگر کار بد یا نکو کرده است. قسم بر ستاره که گردنده است، نهان گردد و باز آینده است. قسم باد بر شب چو رفت و گذشت، قسم بر سحر که آمد و تیره گشت. که آیات ما را رسولی جلیل، فرستاده و نام او جبرئیل. همان قادری که والا احترام، بود نزد یزدان والامقام. ملائک ببندند، عمرش به کام. امین است بر وحی پروردگار. رفیق شما یعنی احمد کنون، نه دیوانه باشد، نه دارد جنون. به یک گوشه پرنور از آسمان، نظر کرده او بر جبرئیل عیان. در بلاغ پیغام یکتا الله، خساست نمی ورزد او هیچ گاه. چو قرآن از اهریمن رانده نیست، کجا می گریزید، پس چاره چیست. دهد پندهایی به مردم درست. بر هر کس که او راه حق را بجوست. نیارید ایمان شما کافران، جز آنگه که بخواهد خدای جهان، جز آنگه که بخواهد خدای جهان. (ترجمه شده از آقای دکتر امید مجد)
Die Kunst, sich selbst Zeit zu schenken, besteht darin, mit sich selbst im Reinen zu sein, klare Aussagen für sich zu tätigen und nicht hin und her zu schwanken, sich selbst wertzuschätzen und an den Frieden und seine Kraft zu glauben. Die Mentalität des Buddhas anerkennen und sich das Weilen und Ausruhen ermöglichen. Diese Menschen nehmen sich Zeit, weswegen ihr Leben länger wird, und sie sind sich ihrer Charaktereigenschaften bewusst. Können sich ausdrücken und in ihrem Leben sicher etwas erreichen und sind stolz und genügsam auf das, was sie schon erreicht haben. Dabei spielt Zufriedenheit die wichtige Rolle: sich in einer wohlwollenden Gesellschaft und Familie zu beweisen und zu integrieren, nicht von sich abzuweichen. Tatsache ist, dass Menschen, die glücklich sind, einem in voller Würde die Freiheit lassen und selbst frei sind. Wir können wunderbare Ausdrucksformen verwenden und unser Herz öffnen.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
سوگند به ستاره هنگامی که [برای غروب کردن در کرانه افق] افتد؛ (۱)
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢﴾
که هرگز دوست شما از راه راست منحرف نشده، و [در ایمان و اعتقادش از راه راست] خطا نرفته؛ …. (۲)
وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾
و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید. (۳)
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾
گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می شود، نیست. (۴)
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾
[فرشته] بسیار نیرومند به او تعلیم داده است. (۵)
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦﴾
[همان که] دارای درایت و توانمندی شگفتی است، پس [به آنچه که مأمور انجامش می باشد] مسلط و چیره است. (۶)
وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧﴾
در حالی که در افق اعلا بود. (۷)
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨﴾
سپس نزدیک رفت و نزدیک تر شد (۸)
فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿٩﴾
پس [فاصله اش با پیامبر] به اندازه فاصله دو کمان گشت یا نزدیک تر
شد. (۹)
فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ﴿١٠﴾
آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی می کرد، وحی کرد. (۱۰)
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ ﴿١١﴾
آنچه را دل [پیامبر] دید [به پیامبر] دروغ نگفت [تا او را درباره حقیقت فرشته وحی به وهم و خیال اندازد، بلکه به حضور و شهودش یقین کامل داشت.] (۱۱)
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ ﴿١٢﴾
آیا در آنچه [به حقیقت] می بینید با او به سختی مجادله و ستیزه می کنید؟ (۱۲)
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣﴾
﴿١٣﴾ و بی تردید یک بار دیگر هم او را دیده است (۱۳)
عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَىٰ ﴿١٤﴾
﴿١٤﴾ نزد سدره المنتهی، (۱۴)
عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿١٥﴾
﴿١٥﴾ در آنجا که جنت الماوی است. (۱۵)
إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ ﴿١٦﴾
﴿١٦﴾ آن گاه که سدره را احاطه کرده بود آنچه [از فرشتگان، نور و زیبایی] احاطه کرده بود. (۱۶)
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ﴿١٧﴾
﴿١٧﴾ دیده [پیامبر آنچه را دید] بر غیر حقیقت و به خطا ندید و از مرز دیدن حقیقت هم درنگذشت. (۱۷)
لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَىٰ ﴿١٨﴾
﴿١٨﴾ به راستی که بخشی از نشانه های بسیار بزرگ پروردگارش را دید. (۱۸)
